به گزارش همشهری آنلاین، «قدیمیترین بستنیفروشی تهران سوت و کورترین روزهای عمرش را سپری میکند. در روزهای تلخ شیوع کرونا، انگار بستنی اکبر مشتی هم نمیتواند کام پایتختنشینها را شیرین کند و در گرمای جانکاه تابستان، کمتر کسی سراغ بستنیهای پرشهد و شیرین این مغازه را میگیرد. بیشتر رهگذران با دیدن نام و تصویر اکبر مشتی روی تابلوی مغازه، آهستهتر قدم برمیدارند، اما از چشیدن طعم بستنیهای شعبه اصلی محبوبترین بستنیفروشی پایتخت واهمه دارند. از سال۱۳۲۰ که این بستنیفروشی در خیابان ری و روی تپههای خاکی این خیابان قد علم کرد، تا امروز که قریب به ۸۰سال از آن روزها گذشته، چنین روزهای سوت و کوری را بهخود ندیده، اما تردیدی نیست که این روزها نیز میگذرد و بازهم عطر و شهد بستنی اکبر مشتی همهجا را پر خواهد کرد. اکبر مشتی حدود ۶۰سال است که فوت کرده، اما بستنیفروشی او هنوز در حوالی میدان تجریش نفس میکشد و به بخشی از هویت تهران و تاریخچه تهران قدیم بدل شده است. به مناسبت ماه جهانی بستنی(۱۰تیر تا ۱۰مرداد) به این بستنیفروشی رفتیم و با محمد ملایری یا همان امیر مشتی که خودش را میراثدار اکبر مشتی و تاریخ شفاهی بستنی در پایتخت میداند گفتوگو کردیم.
از ری تا تجریش
۸۰سال قبل، وقتی اکبر جعفری برای یافتن کسبوکار آبرومندانه پا به تهران گذاشت، کسی تصورش را هم نمیکرد که مرد جوان ملایری بعدها یکی از مشهورترین ساکنان پایتخت شود. او بعد از فرازونشیبهای بسیار، نخستین بستنیساز ایران لقب گرفت و این خوراکی خوشمزه فرنگی را بومی کرد و طولی نکشید که شهرت بستنی اکبر مشتی عالمگیر شد. محمد ملایری، پیرمرد هشتادسالهای که به قول خودش در دامان اکبر مشتی بزرگ شده، حالا وارث قدیمیترین بستنیفروش تهران است و نام یکی از معروفترین برندهای سنتی پایتخت را زنده نگه داشته است. او از کودکی آن قدر عصای دست اکبر مشتی بوده که حالا برای خودش یک مشتی دیگر در عالم بستنیفروشی است و میگوید همه قدیمیها، از آبشار و آبمنگل گرفته تا خیابان ری، او را با نام امیر مشتی میشناسند: «اکبر مشتی شوهرعمهام بود. سالها قبل ۳برادر به نام اکبر، صادق و شعبان همراه مادرشان از ملایر به تهران میآیند. صادق وسط راه توسط راهزنها کشته میشود و بقیه هم در تهران همسایه ما میشوند. شعبان که برادر بزرگ بود با مادر بزرگ من و اکبر مشتی هم با عمهام ازدواج میکنند و فامیل میشویم. من از بچگی در خانه اکبر مشتی بزرگ شدم و او به خاطر من از پدر و مادرم هم نگهداری میکرد.»
اکبر مشتی فرزند نداشت و یکجورهایی محمد ملایری را فرزندخوانده خودش میدانست. او بعد از ادامه تحصیل وارد دانشگاه میشود و در سال۱۳۴۳ لیسانس حقوق میگیرد، اما دست روزگار یک بار دیگر زندگیاش را با میراث اکبر مشتی گره میزند؛ «خدابیامرز همیشه میگفت تو میراثدار من هستی و میتوانی چراغ مغازهام را روشن نگه داری. من حقوق خواندهام و کارمند شرکت نفت بودم. وقتی اکبر مشتی در سال۱۳۴۷ و در نودوهفتسالگی فوت کرد، کارگر قدیمیاش مغازه را میچرخاند، اما بعد از آن که پسرش در جبهه تیر خورد و قطع نخاع شد خودش هم از کار افتاد و مغازه بستنیفروشی خیابان ری بلاتکلیف ماند و دست آخر در سال۱۳۶۶ بسته شد. ۴سال بعد اکبر مشتی به خوابم آمد و گفت میخواهم مغازهام را ببینم. در عالم خواب او را به مغازه قدیمیاش بردم. وقتی به آنجا رسیدیم گفت چرا چراغش خاموش است و کلی غصه خورد. بعد از این ماجرا برای بازنشستگی عجله داشتم تا اینکه در سال ۱۳۷۵ بازنشسته شدم. بلافاصله دست بهکار شدم و اینجا را خریدم. وقتی به نزدیکی میدان تجریش و خیابان شهرداری آمدیم، اینجا چند بستنیفروشی معروف داشت، اما مردم وقتی فهمیدند این شعبه اصلی است آمدند و ما دوباره نام اکبر مشتی را زنده کردیم.»
بستنیفروشی هشتاد ساله
امیر مشتی حالا میراثدار یک بستنیفروشی به سن خودش است. ماجرای راهاندازی بستنیفروشی اکبر مشتی در خیابان ری که نخستین بستنیفروشی تهران بود هم مفصل است و امیر مشتی شیرینتر از هر کسی تاریخچه محبوبترین بستنیفروشی تهران را روایت میکند: «اکبر جعفری نام شناسنامهای اکبر مشتی است. رفاقت او با محمد ریش، مسیر زندگیاش را تغییر داد. محمد ریش با آشپزی که از زمان قاجار در دربار کار میکرد و بستنی زدن را در فرانسه یاد گرفته بود رابطه دوستانه داشت. وقتی در سال۱۳۱۷ آشپز را از دربار بیرون میکنند به محله آبمنگل میآید و همان موقعها بستنیسازی را به محمد ریش و اکبر مشتی یاد میدهد. مثلا ثعلبزدن به بستنی را که یکجورهایی ضدیخ بستنی است همان آشپز سابق دربار به آنها یاد داد.»
رفاقت اکبر مشتی با محمد ریش به شراکت بدل میشود و این دو نفر نخستین بستنیفروشی تهران را در خیابان ری راه میاندازند؛ «سال۱۳۲۰ محمد ریش و اکبر مشتی در خیابان ری مغازهای میخرند و با هم بستنیفروشی راه میاندازند. ۲سال بعد محمد ریش کنار میکشد، اما اکبر مشتی مغازه را حفظ میکند. او بیشتر شغلهای رایج آن روزگار مثل طوافی، دستفروشی و میوهفروشی را تجربه کرده بود. قبل از باز کردن بستنیفروشی هم ۱۳سال «چارواداری» میکرد که با قاطر از تهران قندوشکر و چای به شهرهای شمالی میبرد و از آنجا هیزم و زغال به تهران میآورد. سال۱۳۱۸ و قبل از باز کردن مغازه بستنیفروشی، سر کوچه آبمنگل بستنیفروشی میکرد. خودش میگفت بستنیفروشی نوعی دورهگردی بود و ما آن را به شغل ثابت بدل کردیم. اکبر مشتی کاری کرد که مشتری از همه جای تهران برای بستنیخوردن به مغازهاش در خیابان ری بیاید.»
خامهداره بستنی
شعبه اصلی اکبر مشتی برای اینکه مشتریهایش را حفظ کند نیازی به بیشتر کردن مساحت مغازه ندارد. نخستین بستنیفروشی تهران در همه این سالها مشتریهای خودش را حفظ کرده است. قبل از شیوع کرونا صف خرید بستنی از شعبه اصلی آن قدر طولانی میشد که گاهی به ازدحام و شلوغی جلوی بیمارستان شهدای تجریش دامن میزد. مردم ساعتها در صف خرید بستنی میایستند تا بستنی اکبر مشتی را بگیرند و بروند، در هر گوشه شهر با جان و دل بخورند. آقای ملایری میگوید درآمد بستنی اکبر مشتی به اندازه شهرتش نیست: «ما رستورانهایی در تهران داریم که اسم و رسم و سابقه آنچنانی ندارند، اما درآمدشان میلیاردی است. نام و شهرت ما جهانی است، اما درآمدمان به اندازه گذران زندگی خودمان و چند کارگری است که در این مغازه کار میکنند.»
امیر مشتی بیش از ۷۰سال در شغل بستنیفروشی بوده و میگوید در آن روزها تصور هم نمیکرده که قیمت هر عدد بستنی در تهران از چندریال به چندصدهزار تومان برسد؛ «ما بستنی را کیلویی ۳تومان و بستنی نونی را یک ریال میفروختیم، اما حالا قیمت بستنیهای ما به کیلویی ۵۰هزار تومان رسیده است. البته چندروز قبل از عدهای شنیدم که در یکی از بستنیفروشیهای مدرن و به قول امروزیها لاکچری تهران، بستنی ۴۰۰هزار تومانی خوردهاند.»
او معتقد است با وجود بستنیفروشیهای مدرن و لاکچری، هنوز هم نام اکبر مشتی بهعنوان بستنیفروش پاکدست و درستکار تهران بر سر زبانهاست و او بوده که به این شغل آبرو داده است؛ «اکبر مشتی رسم جار زدن بستنیفروشها در کوچه و خیابان را عوض کرد. او شعر معروفی داشت که میگفت «خامه داره بستنی، نوبر بهاره بستنی». این شعر را زمانی برای مردم میخواند که سر کوچه آبمنگل کنار بشکه بستنی میایستاد. بعد از راهاندازی این مغازه شعرهایش را خوانده بود و مردم خودشان از همه جای تهران به مغازه ما میآمدند.»
اشرف پهلوی، اکبر مشتی را تعطیل کرد
آقای ملایری همه خاطرات و گفتوگوهایی که درباره بستنیفروشی اکبر مشتی در روزنامههای نیم قرن اخیر چاپ شده را کنار هم چیده و به دیوار مغازه زده تا یاد اکبر مشتی زنده نگه داشته شود و مشتری هم بداند در چه جایی بستنی میخورد. این قسمت از مغازه یک لوکیشن جذاب برای مشتریهایی است که فقط شهره و آوازه بستنی اکبر مشتی را شنیدهاند. میراثدار بستنی اکبر مشتی هرکدام از این عکسها را یک سند تاریخی میداند که باید در موزه تهران قدیم جا بگیرند، اما عکسی که در کودکی با اکبر مشتی گرفته را بیش از بقیه عکسها مورد اشاره قرار میدهد. او در هشتادسالگی همه خاطراتی که به ۷۰سال قبل مربوط میشود را با جزئیات به یاد میآورد و حتی نام مشتریان خاص بستنی اکبر مشتی را فراموش نکرده است؛ «همه رجال سیاسی از صدر تا ذیل، مشتری اکبر مشتی بودند. از اهالی معمولی شمیران گرفته تا رجال سیاسی درجه یک، شب جمعهها به زیارت شاه عبدالعظیم(ع) میرفتند و در راه برگشت طعم بستنیهای ما را میچشیدند. مشتری خاص ما فخرالدوله، دختر محمدعلیشاه و مادر دکتر امینی بود. سال ۱۳۴۲ که دکتر امینی نخستوزیر بود، در روز ۱۴مرداد و سالگرد مشروطه، حدود ۲۰عدد فلاسک عقابنشان میآوردند و ۵۰کیلو بستنی اکبر مشتی را از ایران به فرانسه میبردند تا در جشنی که به همین مناسبت در سفارت ایران برپا میشد از مردم پذیرایی کنند. اینگونه بود که شهرت بستنی اکبر مشتی از مرزهای ایران فراتر رفت.»
شیوع کرونا باعث شده تا نخستین بستنیفروشی پایتخت آرامترین روزهایش را تجربه کند، اما بستنیفروشی اکبر مشتی روزهایی از این تاریکتر را هم دیده است؛ چندروزی که به گفته آقای ملایری مغازه با دستور مستقیم خواهر محمدرضاشاه پهلوی تعطیل شد، چون بستنی اکبر مشتی به مزاج اشرف پهلوی سازگار نبود: «یکبار گفتند اشرف پهلوی بستنی اکبر مشتی را خورده و خامهاش زیاد بوده است. سرتیپ شمس، شخصا از اداره بهداشت تهران که آن موقع در پارک شهر بود آمد و چندروزی مغازه را بست. من آن موقع ۲۰سالم بود.»
اکبر مشتی شعبه دیگری ندارد
با گذشت ۸۰سال اکبر مشتی هنوز محبوبیت بسیاری نزد مردم تهران دارد و بیشتر مشتریهایی که وارد مغازه میشوند میخواهند در مورد او و مغازهاش حرف بزنند. عدهای وقتی وارد مغازه میشوند در مورد گذشته اکبر مشتی میپرسند و آقای ملایری هم مدام با نشان دادن عکسهای داخل مغازه به آنها توضیح میدهد. بعد هم نسخه اصل شناسنامه صاحب نخستین بستنیفروشی ایران را از کشوی میزش در میآورد و میگوید: «یک بار در نزاعی که بین جناحهای سیاسی شکل گرفته بود، حسین شریعتمداری در صفحه اول روزنامه کیهان و برای یکی از مقالههایش تیتر زد: «اکبر مشتی شعبه دیگری ندارد». بعد از گذشت این همه سال این روزنامه را به یادگار نگه داشتهام. خیلیها گفتهاند اکبر مشتی شعبه دیگری ندارد، اما در بسیاری از کشورهای دنیا دستکم یک بستنیفروشی با نام اکبر مشتی باز کردهاند. حتی در سفر به چین هم متوجه شدم اکبر مشتی در این کشور هم شعبه دارد. در آلمان، فرانسه، سوئد و انگلیس هم بستنیفروشیهای زیادی با همین اسم دیدهام، اما اصل شناسنامه اکبر مشتی اینجاست». شاید هیچ برندی در ایران و حتی خارج از مرزها به اندازه اکبر مشتی شعبه فیک و جعلی ندارد و دلیلش شهرت روزافزون اکبرآقا در شغل بستنیفروشی است. او آنقدر شهرت داشت که وقتی از دنیا رفت، علاوه بر روزنامههای ایران، روزنامههای بسیاری از کشورهای دیگر، مثل عراق و پاکستان هم خبر فوتش را چاپ کردند. آقای ملایری میگوید با یک پیششرط، بابت سبز شدن قارچگونه شعبههای اکبر مشتی در سراسر دنیا مشکلی ندارد؛ «هر کسی مرا میبیند در مورد کثرت شعبههای اکبر مشتی گله میکند، اما من میگویم نوش جان کسانی که با نام اکبرآقا کاسبی میکنند و حلالشان باشد، فقط از آنها میخواهم در کارشان تقلب نکنند. به جای زعفران گلرنگ نزنند، به جای خامه طبیعی خامه گیاهی استفاده نکنند و داخل شیرشان هم آب نریزند.»
رفتیم و برگشتیم
نخستین بستنیفروشی تهران روزهای پرفرازونشیبی را از سر گذرانده و اگر تلاشهای آقای ملایری برای زنده نگهداشتن نام اکبر مشتی نبود، چراغ این مغازه هم برای همیشه خاموش میشد. او میگوید مغازه جمعوجور حوالی میدان تجریش که مردم تهران آن را بهعنوان شعبه اصلی بستنی اکبر مشتی میشناسند چند سال قبل تعطیل شد، اما حالا دارد به حیات خودش ادامه میدهد؛ «چندسال قبل قصد داشتیم مغازه را بفروشیم و به شمال برویم. میخواستیم یک سوله بستنی بزنیم و خودمان توزیعکننده باشیم، اما دیدیم سرمان کلاه میگذارند و دوباره برگشتیم. در این مدت کوتاه، مردم چندبار تا در خانهمان آمدند و از ما خواستند دوباره مغازه را باز کنیم. یکی از مشتریها میگفت به پسرم گفتم عروسی نگیر تا اکبر مشتی باز کند و بستنی عروسی را از آنجا بگیریم. مردم اینگونه اکبر مشتی را دوست دارند و فکر میکنم عشق و صداقتی که در کارش داشت نامش را جاودانه کرده است. او زمستانها به کوههای اطراف تهران دنبال یخ بود. آن وقتها یخچال نبود و مردم از یخچال طبیعی استفاده میکردند. اکبرآقا یخ را در گودالهایی به عمق ۶۰-۵۰متر انبار میکرد تا بستنی درجه یک دست مردم بدهد.»
وقتی اکبرآقا مشهور شد
سنگ بنای محبوبترین بستنیفروشی پایتخت اینگونه گذاشته و نام اکبر مشتی هم بهعنوان نخستین بستنیفروش تهران ثبت میشود. شهرت بستنی اکبر مشتی چنان در شهر میپیچد که او هر سال در سالگرد مشروطه مغازهاش را تعطیل میکرد و انبوه بستنیهایش به مجلس میرفت. اعیان و رجال سیاسی هم آرام آرام مشتری ثابت او شدند و شهرت بستنی اکبر مشتی از مرزها فراتر رفت. امیر مشتی میگوید که این بستنیفروشی در همان روزها گسترش پیدا کرد و مغازه جمعوجور اکبر مشتی در خیابان ری از یک دهنه به ۸دهنه رسید؛ «اکبر مشتی، صداقت و به قول امروزیها وجدان کاری داشت و مردم هم انصافا از بستنیهایش استقبال میکردند. وقتی کسبوکارش رونق گرفت مغازههای ریختهگری کناری را خرید و ۳دهنه به مغازهاش اضافه کرد. سال۱۳۳۸ هم ملک چلوکبابی فرهنگی که ۴دهنه بود را به ۱۰۰هزار تومان از ورثه خرید و بستنیفروشی اکبر مشتی ۸دهنه مغازه شد.»
آقای ملایری یا همان امیر مشتی، از کودکی آن قدر اطراف پاتیلهای بستنی آفتابی شده که حسابی فوت و فن بستنیسازی را یاد گرفته و حالا بهتر از هر کسی راز خوشمزگی بستنی اکبر مشتی را میداند؛ «این خامه خشکی که امروزه در بستنی میبینید ابتکار اکبر مشتی است. او از همان اول جنس خوب دست مردم میداد و به جای آب در شیر، خامه میریخت. گلاب را از حاج رضا راهب، پدر بزرگ رئیس کارخانه گلابسازی ربیع در قمصر کاشان، میخرید و اصلا با هم رفتوآمد خانوادگی داشتند. ثعلب را از بهترین عطاری تبریز میخرید. ۳ماه زمستان که بیکار بود به کاشان میرفت و آنجا میماند تا ثعلب که گیاهی شبیه کتیرا است را آرد کند و خودش به تهران بیاورد. اکبر مشتی این گونه به قول معروف اسم در کرد. وقتی تهران ۲میلیون نفر جمعیت داشت، روزی ۲تن بستنی میفروخت؛ یعنی بستنی را کیلویی ۵ریال میفروخت و من که پای دخل میایستادم روزی ۱۱ تا ۱۲هزار تومان تحویل میدادم. روزهای جمعه، قبل از تاریکی هوا بستنی اکبر مشتی تمام میشد. بعضی روزها از شهربانی پاسبان میآمد و جلوی مغازه ما میایستاد تا مردم سر بستنی با هم درگیر نشوند. سر بستنی اکبر مشتی دعوا میشد و چندبار شیشه مغازه را شکستند. ۲مغازه بستنیفروشی دیگر که در نزدیکی مغازه ما بود فقط آخر هفتهها و زمانی که بستنی اکبر مشتی تمام میشد کاسبی میکردند.»
نظر شما